درباره ما


از این که نگاه مهربونتون نوشته های ما رو دنبال میکنه سپاسگزاریم. ما در این وبلاگ قصد داریم نکته,جملات ,اصطلاح....در حیطه زبان به نمایش بگذاریم.حضور گرم و تاثیر نظرات ارزشمند شما انگیزه و تلاش ما رو جند برابر میکنه.منتظر همراهی شما هستیم. با تشکر:نویسندگان وبلاگ

پیوند روزانه

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس

جستجو

"لطفا از کلمات کلیدی برای جستجو استفاده کنید !!!



طراح قالب


Www.LoxBlog.Com

Main

My profile

Log out


kind friends

اخرین دزدی
موضوع: <-PostCategory->

She was waiting for a bus in the corner of the street.a bike came toward her and the rider snapped her purse.she fell down and he fled, when the thief went far enough from the place of  theft,unworriedly  opened the purse. He was surprised,because he found nothing in it except some coins,some bus-ticket,and a bag full of drugs.

He also found a letter in the bag,and read it:(dear sister,I have found these drugs with difficulties .i borrowed money to buy them. As I told you by telephone, I will be the middle watch. I put these drugs in watch – room.please deliver  them to mother , as soon as possible. I don’t  want her to have an awful ending like father had.your brother )

The thief drived his bike quickly to her place of theft.he searched the place much,but didn’t find the owner of the purse……

That was his last theft

 

کنار خیابان منتظر رسیدن اتوبوس بود موتور سواری نزدیک شد و ناگهان در یک لحظه کیفش را کشید.دختر به زمین افتاد و کیف قاپ گریخت

دزد وقتی از محل سرقت خیلی دور شد با خیالی اسوده در کیف را باز کرد . تعجب کرد بجز کمی پول خرد و چند بلیط اتوبوس و کیسه پر از دارو  چیزی نیافت داخل کیسه ی دارو نامه ای بود:( خواهر جان این داروهارا به سختی تهیه کردم پولش را قرض گرفتم همانطور که تلفنی گفتم امشب نگهبانم  انها را در اتاق افسر نگهبان می گذارم. خواهش می کنم هر چه زودتر داروها را به مامان برسان نمی خواهم مامان هم به سرنوشت بابا دچار بشه.برادرت)

دزد با عجله به محل سرقت برگشت اما هر چه گشت صاحب کیف را پیدا نکرد

این اخرین دزدی اش بود

 

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

چند اصطلاح
موضوع: <-PostCategory->

بى خبرى , خوش خبرى
No news is Best news

۝ شتر ديدى , نديدى
You see nothing, You hear nothing

۝ عجله كار شيطان است
Haste is from the Devil

۝ فلفل نبین چه ريزه بشكن ببين چه تيزه

۝ کاچى به از هيچى
Somthing is better than nothing

۝ گذشتها گذشته

۝ هر فرازى را نشيبى است
High places have their precipices

۝ هرکه ترسید مرد ,هركه نترسيد برد
Nothing venture , nothing have

۝ همه کاره و هیچكاره
Jack of all trades and master of none

۝ ارزان خرى , انبان خرى
Dont buy everything that is cheap

۝ آشپز كه دوتاشدآش يا شورميشه يا بينمك
Too many cooks spoil the broth

۝ انگار آسمون به زمين افتاده
It is not as if the sky is falling

۝ اندكى جمال به از بسيارى مال
Beauty opens locked doors

۝ آدم عجول كار را دوباره ميكنه
Hasty work, Double work

۝ آدم دانا به نشتر نزند مشت
A wise man avoids edged tools

۝ آدم زنده زندگى مى خواد
Live and let live

۝ آدم ترسو هزار بار مى ميره
Cowards die Many times Before Their Death

۝ كس نخاردپشت من جزناخن انگشت من
you want a thing done,do it yourself

۝ آب رفته به جوى باز نمى گردد
What is done can not be undone

۝ آب از سرش گذشته
It is all up with him

۝ آب ريخته جمع شدنى نيست
Dont cry over the spilled milk

۝ آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم
we seek water in the sea

۝ آدم دانا به نشتر نزند مشت
A wise man avoids edged tools

۝ آدم زنده زندگى مى خواد
Live and let live

۝ آدم ترسو هزار بار مى ميره
Cowards die Many times Before Their Death

۝ كس نخاردپشت من جزناخن انگشت من
you want a thing done,do it yourself

۝ آب رفته به جوى باز نمى گردد
What is done can not be undone

۝ آب از سرش گذشته
It is all up with him

۝ آب ريخته جمع شدنى نيست
Dont cry over the spilled milk

۝ آب در كوزه و ما تشنه لبان ميگرديم
we seek water in the sea


Let bygones be bygones

۝ مستى و راستى
There is truth in wine

۝ نوکه اومدبه بازار كهنه شد دل آزار
Out with the old,in with the new


نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

عشق جاودانه.......
موضوع: <-PostCategory->

                                    To night I heard not the sound of adz

Maybe farhad is in sweet shirin’s dream

 

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد

شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

اسب ها گریه نمی کنند.............
موضوع: <-PostCategory->

he began to train the colt for horsemanship. Per chance it became a swift bay horse and a champion in several horse-racing. But latly it became old and turned to a beast of burden.

Few days ago, when the horse was carrying provenders , its foot slipped and the creature fell down the mountain. Its hand’s bone and few ribs fractured. The owner tried to lift it up ,but he couldenot . He held out no hope of saving the horse. He sat there for many hours and touched its neck gently, he remembered the days of championship and the cheerful neighing. His tear-drops fell on horse ,s dark mane  

It was dark when he got up . the loyal horse which its fractured bon had been out of its hand would look at its owner with wide eyes, with out groaning. A fire broke out the silence. By the way, why the horses won’t cry

از کرگی برای سوارکاری تربیتش کرد اتفاقا اسب کهر تند و تیزی شده بود و چند بار سوارکارش را به مقام قهرمانی رساند . اما این اواخر دیگر پیر شده و فقط بار کشی میکرد.چند روز پیش در راه حمل علوفه سنگی از زیر پای اسب لغزید و از کوه پرت شد. استخوان یک دست و دنده اش شکستند. صاحبش هر چه تلاش کرد نتوانست اسب را از زمین بلند کند. امیدی به نجاتش نداشت ساعت ها کنار اسب نشست و گردنش را نوازش کرد. به یاد روزهای قهرمانی وشادی شیهه های پیروزی افتاد  دانه های درشت اشک اش با یال های سیاه اسب در هم امیخت.

هوا کاملا تاریک شده بود که از پیش اسب بلند شد. اسب وفادار که استخوان شکسته دست براق و خون الودش بیرون زده بود بی هیچ ناله ای با چشمان گشاد صاحب مهربانش را نگاه میکرد .

صدای گلوله سکوت شب را شکست............ راستی چرا اسبها گریه نمیکنند؟؟؟؟

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

عشق یعنی....
موضوع: <-PostCategory->

 

            

 

When you love somebody, your eyelashes go up and down and little stars come out of you.”

”Love is when you tell a guy you like his shirt, then he wears it everyday.”

”Love is when someone hurts you. And you get so mad but you don’t yell at him because you know it would hurt his feelings.”

”Love is when you go out to eat and give somebody most of your French fries without making them give you any of theirs.”

”Love is when a girl puts on perfume and a boy puts on shaving cologne and they go out and smile to each other.”

”Love is when my mommy makes coffee for my daddy and she takes a sip before giving it to him, to make sure the taste is OK.”

”You can break love, but it won’t die.”

”I know my older sister loves me because she gives me all her old clothes and has to go out and buy new ones.”

”Love is when mommy sees daddy smelly and sweaty and still says he is handsome.”

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

علائم اختصاری
موضوع: <-PostCategory->

IQ =

Intelligence Quotient

بهره ه

وشی – ضریب هوشی

کارت شناسایی

 

CD = Compact Disc

سی دی – دیسک فشرده

 

DVD = Digital Video-Disc / Digital Versatile Disc

دی وی دی

 

PhD = Doctor of philosophy

 

درجه دکتری

ایزو – سازمان جهانی استاندارد

 

ICU = Intensive Care Unit

بخش مراقبت های ویژه

 

AIDS = Acquired Immune Deficiency Syndrome

بیماری ایدز- سندرم ازبین برنده ا

 

ISBN = International Standard Book Number

منیت دفاعی بدن

شماره استاندارد بین المللی کتاب

 

OPEC = Organization of Petroleum Exporting Countries

اوپک- سازمان کشورهای صادرکننده نفت

 

IRNA = Islamic Republic News Agency

ایرنا – خبرگزاری جمهوری اسلامی

 

ISNA = Iranian Student News Agency

ایسنا – خبرگزاری دانشجویان ایران

 

TOEFL = Test of English as a Foreign Language

آزمون تافل

 

IELTS = International English Language Testing System

آزمون آیلتس

 

UNESCO = United Nations Educational Scientific and Cultural Organization

یونسکو – سازمان آموزش علمی وفرهنگی ملل متحد

 

UNICEF = United Nations Children’s Fund / United Nations International Children’s Emergency Fund

یونیسف – صندوق اضطراری سازمان ملل متحدبرای کودکان

 

PIN = Personal Identification Number

شماره شناسایی شخصی

 

SIM card = SIM is

the abbreviation of Subscriber Identification Modul

مدل شناسایی مشترک

 

 

ISO = International Organization for Standardization

 

ID = Identification

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

چگونه موفق شویم؟
موضوع: <-PostCategory->

 

چگونه موفق شویم؟
How to
succeed

 

PLAN while others are playing
(برنامه ریزی کن وقتی که دیگران مشغول بازی کردنند)

 

STUDY while others are sleeping
(مطالعه کن وقتی که دیگران
در خوابند)

 

DECIDE while others are delaying
(تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند)

 

PREPARE while others are daydreaming
(خود را آماده کن وقتی که
دیگران درخیال پردازیند)

 

BEGIN while others are procrastinating
(شروع کن وقتی که دیگران در حال تعللند)

 

WORK while others are wishing
(کار کن وقتی که دیگران در حال
دعا کردنند)

 

SAVE while others are wasting
(صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردنند)

 

LISTEN while others are talking
(گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردنند)

 

SMILE while others are frowning
(لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگینند)

 

PERSIST while others are quitting
(پافشاری کن وقتی که دیگران در حال رها
کردنند)

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

آموزش چند اصطلاح انگلیسی
موضوع: <-PostCategory->

۱- “دست گلت درد نکنه!” – ”  اخه چرا منو تو این موقعیت قرار میدین”

حتما شنیدین کسی یه کاری رو اشتباه انجام میده یا یه سوتی میده یا … ، به کنایه میگیم:

“خسته نباشی!” یا به قول این فیلمه “دست گلت درد نکنه”.

تو انگلیسی هم می تونین برای این مفهوم از nice move یا way to go استفاده کنین.

 

مثال: way to go Kim! Now we’ll have to start all over again

” دست گلت درد نکنه کیم! حالا مجبور میشیم که دوباره از اول شروع کنیم”

 

مثال:

A: oh sh!t! I’ve left my wallet at home

B: nice move!

A: لعنتی! کیف پولمو تو خونه جا گذاشتم.

B: خسته نباشی!

 

و اما در مورد عبارت دوم. “اخه چرا منو تو این موقعیت قرار میدین”

اوردن “اخه” نشونه ی حیرت و تعجب گوینده اس که بهترین معادلش on earth ـه. برای “موقعیت” تو انگلیسی کلی واژه هست اما منظور از “موقعیت” تو این جمله ، “موقعیت بده” یا اصطلاحا “تنگنا”.

به نظر من spot می تونه بهترین و محاوره ای ترین واژه باشه. البته از bind هم می تونین استفاده کنین. خود spot به تنهایی به موقعیت بد یا دشوار گفته میشه. البته با اوردن صفت های مختلف می تونین بهتر بیان کنین که منظورتون از موقعیت بد دقیقا چه جور موقعیتیه یا تا چه اندازه بد.

Spot or bind: a difficult situation

پس: “why on earth are you putting me in the/this spot”

* راستی ما یه put on the spot هم داریم که تقریبا به همین معنیه و اما دقیق ترش یعنی “قرار دادن کسی تو موقعیت دشوار (با پرسیدن سوال های سخت و دشوار یا سوال های خصوصی یا شخصی تو جمع یا درخواست انجام کاری از اونها)”

مثال: the interviewer’s questions really put him on the spot

 

 

۲- وقتی میگیم که مثلا “موندم چیکار کنم” یعنی سر درگمم که چیکار کنم یا حیرون موندم که چیکار کنم. برای “موندن” بهترین و دقیق ترین معادل “be at a loss” ـه که قبلا کمی در موردش نوشته بودم.

 

مثال: I’m at my wits end. I’m at a loss what to do.

“من یکی رسیدم ته خط . موندم که چیکار کنم”

- be at one’s wits end همون “ته خط رسیدن – به بن بست خوردن”

 

مثال: Police were at a loss to explain the reason for the boy’s death

“پلیس در توضیح علت مرگ پسر بچه سردرگم بود”

 

مثال: I’m at a loss for words

“موندم که چی بگم”

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

آسانسور
موضوع: <-PostCategory->

آسانسور

An Amish boy and his father were in a mall.  They were amazed by almost everything they saw, but especially by two shiny, silver walls that could move apart and then slide back together again.

The boy asked, “What is this, Father?” The father (never having seen an elevator) responded, “Son, I have never seen anything like this in my life, I don’t know what it is.”

While the boy and his father were watching with amazement, a fat, ugly old lady moved up to the moving walls and pressed a button. The walls opened, and the lady walked between them into a small room. 

The walls closed, and the boy and his father watched the small numbers above the walls light up sequentially.

They continued to watch until it reached the last number, and then the numbers began to light in the reverse order.

Finally the walls opened up again and a gorgeous 24-year-old blond stepped out. 

The father, not taking his eyes off the young woman, said quietly to his son, “Go get your mother.

 

پسر وپدر شهر ندیده ای داخل یک فروشگاهی شدندتقریبا همه چیز باعث شگفتی آنها می شد مخصوصا دو تا دیوار براق و نقره ای که می تونست از هم باز بشه

و دوباره بسته بشه.پسر می پرسه این چیه.پدر که هرگزچنین چیزی را ندیده بود جواب داد :پسر من هرگز چنین

چیزی تو زندگی ام ندیده ام نمی دونم چیه.در حالی که داشتند با شگفتی

تماشا می کردن خانم چاق و زشتی به طرف در متحرک حرکت کرد و

کلیدی را زد در باز شد زنه رفت بین دیوارها تویه اتاقه کوچیک

در بسته شد و پسر وپدر دیدند که شماره های کوچکی بالای لامپ هابه ترتیب

روشن میشن.آنها نگاشون رو شماره ها بود تا به آخرین شماره رسیدبعد شماره ها

بالعکس رو به پایین روشن شدند سرانجام در باز شد و یه دختر ۲۴ساله خوشگل بوراز اون اومد بیرون . پدر در حالیکه چشاشو از  دختربرنمی داشت آهسته به پسرش گفت :برو مادرت بیار

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

نکاتی برا ی سلامتی
موضوع: <-PostCategory->

Answer the phone by LEFTear
برای صحبت با موبایل از گوش چپ استفاده کن

 

Do not drink coffeeTWICE a day
روزانه بیش از دو فنجان قهوه ننوشید.

 

Do not take pills withCOOL water
قرص و داروها را با آب خیلی سرد تناول نکنید.

 

Do not have HUGE meals after 5pm
بعد از ساعت ۵:۰۰ عصر از خوردن غذای چرب خوداری کنید.

 

Reduce the amount of TEAyou consume
مصرف چای روزانه را کم کنید

 

Reduce the amount of OILYfood you consume
از مقدار غذای چرب و اشباع شده با روغن در وعده های غذایی کم کنید

 

Drink more WATER in the morning, less at night
در صبح آب بیشتر و در شب آب کمتر بنوشید.

 

Keep your distance from hand phone CHARGERS
از گوشی موبایل در زمان شارژ شدن دوری کنید..

 

Do not use headphones/earphone forLONG period of time
از سمعکهای تلفن ثابت و موبایل برای مدت طولانی استفاده نکنید.

 

Best sleeping time is from10pm at night to 6amin the morning بهترین زمان خواب از ساعت ۱۰:۰۰ شب تا ساعت ۶:۰۰ صبح است

 

Do not lie down immediately after taking medicinebefore

sleeping

بعد ازخوردن دارو فورا" به خواب نروید.

 

When battery is down to theLAST grid/bar, do not answer the

phone as the radiation is 1000 times

زمانیکه باتری موبایل ضعیف است با جایی تماس نگیرید و تماس

کسی را جواب ندهید چون در این حالت امواجی که گوشی منتشر

می کند ۱۰۰۰ برابر است

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

عجیب ترین جمله در زبان انگلیسی
موضوع: <-PostCategory->

 

این جمله با کلمه ای یک حرفی آغاز می شود کلمه دوم ۲ حرفی است کلمه سوم ۳ حرفی......و تا بیستمین کلمه که بیست حرف است.

 

 not know where family doctors acquired illegibly perplexing handwriting nevertheless extraordinary  pharmaceutical intellectuality   counterbalancing indecipherability  transcendentalizes intercommunications incomprehensibleness

 

ترجمه این جمله:

نمیدانم این دکتر های خانوادکی این دست خط های گیج کنننده را از کجا می آورند.با این حال سواد پزشکی آنها غیر قابل کشف بودن این دست خط ها را جبران کرده و بر غیرقابل کشف بودن آنها (دست خط) برتری می جوید.

 

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

روزگار همچون دریایی است که.............
موضوع: <-PostCategory->

Life is like a tiding ocean which carries the boats of our lives to the shores of our goals if is it quiet today, it will be stormy tomorrow, thus    make the best of it when this ocean is quiet

روزگار همچون دریایی است که کشتی زندگی ما بر روی ان به طرف ساحل مقصود  می رود این دریای بزرگ دائم در جزرومد است اگر امروز ارام باشد مسلما فردا طوفانیست بنابراین وقتی ارام است فرصت را غنیمت شمرید

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

چند اصطلاح
موضوع: <-PostCategory->

Tobe tied to one’s wife’s apron strings

زن ذلیل

Pretty as a picture

ماه شب چهارده

Harmless as a dove

رام مثل بره

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

مادر
موضوع: <-PostCategory->

My dearest God

Save the best moments for my mum .cause she is lost all her s because of me

 

خداوندا!

زیبا ترین لحظات را نصیب مادرم کن .چرا که زیبا ترین لحظه هایش را بخاطر من از دست داد .....

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

چند اصطلاح ساده و کاربردی
موضوع: <-PostCategory->

Easier said than done

حرف زدن اسون تر از عمل کردن

To eat one`s word

حرف خود را پس گرفتن

It is not the end of the world

دنیا به اخر نرسیده

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

نگاهی دیگر
موضوع: <-PostCategory->

If people talk behind your back what does that mean ?? It means YOU ARE TWO STEPS AHEAD of them!! Keep walking...

اگر مردم پشت سرت حرف بزنند چه معنی میدهد؟؟
به معنی آن است که دوقدم جلوتر از آنها هستی!! به راه رفتنت ادامه
بده.

 

Treat everyone with politeness ,Even those who are rude to you.....Not because they are not nice ,But because you are nice....!!!

با همه باادب رفتار کن ، حتی اگر به تو جسارت کنند.... زیرا آنها خوب نیستند اما تو خوب هستی.

 

If
A=1
B=2
C=3
……………
Z=26 then
L+O+V+E = 54
And
F+R+I+E+N+D+S+H+I+P=108
friendship is twice stronger than Love…

اگر A=1
B=2
C=3
…….
Z=26
 خواهد بود بنابراین

عشق = 54 میشود (L+O+V+E = 54 )دوستی = 108 میشود (F+R+I+E+N+D+S+H+I+P=108 )

پس دوستی دوبرابر قوی تر از عشق است

 

 

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

جملاتی درباره خدا
موضوع: <-PostCategory->

Where love is God is also

هر کجا محبت باشد،خدا هم هست

--------------------------------------------------------

God is in your heart,,yet you search for him in the wilderness

خدا در قلب توست و تو در بیابان ها به دنبالش می گردی

--------------------------------------------------------

The nearer the soul is to God, the less its,

since the point nearest the circle is subject to the least motion.. disturbances

هر چه روح به خدا نزدیکتر باشد، آشفتگی اش کمتر است

.زیرا نزدیک ترین نقطه به مرکز دایره، کمترین تکان را دارد

--------------------------------------------------------

Every happening, great and small

is a parable whereby God speaks to us,

and the art of life is to get the message.

هر اتفاقی که می افتد،چه کوچک چه بزرگ،وسیله ای است

برای آنکه خدا با ما حرف بزند و هنر زندگی دریافت این پیام هاست

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

ارزش بودن.
موضوع: <-PostCategory->

 

If we cannot love the person whom we see .... how can we love god , whom we cannot see? ( mother terasa )

اگر ما نتوانیم به کسانی که می بینیم عشق بورزیم ... چگونه می توانیم ب خدا عشق بورزیم که نمی توانیم ببینیم؟ ( مادر تراسا )

 

Begin the day with a light heart. Let all your worries be swept aside at night. Smile a moment and thank God, for every moment He cares for you all the way.

روزت را با قلبی روشن آغاز کن. بگذار تمام نگرانیهایت گوشه ای از شب بمانند. برای لحظه ای بخند و خدا را شکر کن ، برای تمام لحظات که در تمام مسیرها مراقبت بوده.

 

Can u close ur eyes for a minute please!!!

THANK U.

Did u see how dark it is???

This is my life without U.

میتونی چشماتو برای یک دقیقه ببندی لطفا!!!

متشکرم.

دیدی چقدر تاریک شد؟!!

این زندگی من بدون توست

 

When the egg breaks by an external power,a life ends.when an egg breaks by an internal power,a life begins.great changes always begin with that internal power.

وقتی یک تخم مرغ با یک نیروی خارجی میشکند یک زندگی تمام میشود ، وقتی همان تخم مرغ با یک نیروی داخلی شکسته میشود زندگی آغاز میشود. تغییرات بزرگ همیشه با یک نیروی داخلی آغاز میشود.

 

True friends are like morning ,you can't have them whole day .., But can be sure they'll be there when you wake up Today ,Tomorrow & forever...

دوستان حقیقی مثل صبح هستند ، تو نمی توانی برای همه روز آنها را داشته باشی ، اما میتوانی مطمئن باشی آنها پیش تو خواهند بود وقتی که " امروز ، فردا و برای همیشه" از خواب بیدار میشوی.

 

The path that leads to happiness is so narrow that two can not walk on it unless they become one.

مسیری که تورا به سوی خوشبختی هدایت میکند خیلی باریک است بطوری که 2 نفر نمی توانند باهم روی آن راه بروند مگر اینکه هردو یکی شوند

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

حرف های گفتنی
موضوع: <-PostCategory->

A real friend
is one who walks in
when the rest
of the world walks out.

یک دوست واقعی اونی هستش که وقتی میاد

که تموم دنیا از پیشت رفتن.

 

life is a road and you are its passengers so , be careful about the value of your times , maybe you wont be in the road tomorrow

زندگی مثل یه جاده است ، من و تو مسافراشیم ، قدر لحظه ها رو بدونیم ، ممکنه فردا نباشیم

 

Live in such a way that those who know you but
don't know God will come to know God because they know you

چنان زندگی کن که کسانی که تو را می شناسند، اما خدا را نمی شناسند
به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند

 

waite for the one who is constantly reminding you how he cares a bout you & how much lucky he's to HAVE YOU

در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد تو بیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی و نگران توست و چقدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد

 

We spend more, but have less; we buy more, but enjoy it less

بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم

 

don't wait until people are dead to give them flower

برای دادن گل به دیگران منتظر مراسم تدفین آنها نباشین

 

The hour of departure has arrived,
and we go our ways I to die and you to live.
Which is the better, only God knows.

هنگام جدایی فرا رسیده است. هر کس به راه خود می رود
من می میرم و شما زنده می مانید. تنها خدا می داند کدام بهتر است

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

کمی تامل
موضوع: <-PostCategory->

روزتان را با نگاهی در اینه اغاز کزده و خطاب به خود بگویید :

امروز من هر کاری را به بهترین شکل ممکن انجام میدهم

و سپس به این گفته عمل کنید

BEGIN YOUR DAY WITH LOOKING AT THE MIRROR AND TELL YOURSELF:TODAY I AM GOING TO DO EVERY THING IN THE BEST POSSIBLE MANNER AND DO IT THERE AFTER

شما باید باختن را بیاموزید زیرا وقتی برنده میشوید چیز زیادی یاد نمیگیرید

YOU MUST LEARN LOSING.BECAUSE WHEN YOU WIN YOU DON’T LEARN MUCH

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر شکستهایتان را به جای پا تبدیل کرده و بر انها قدم گذارید شما را در اوج ملاقات خواهم کرد

IF YOU TURNYOUR FAILURES INTO FOOT PRINTS AND STEP ON THOSE I WILL SEE YOU OVER THE TOP

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

پس از گذشتن از ادمهای پایین رسیدن به اوج اسان است

IT IS EASY TO GET THE TOP AFTER YOU GET THROUGH THE CROWD AT THE BOTTOM

کلمات تند و زننده هیچ استخوانی رو نمی شکنه اما قلبا رو میشکنه .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

To love someone means to see them as God intended them.

دوست داشتن یک نفر، یعنی دیدن او به همان صورتی که خدا خواسته است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنچه که هستی هدیه خداوند به توست و آنچه که می شوی هدیه تو به خداوند ، پس بی نظیر باش .

The person that you are, is gods gift to you, and the one you will be is your gift to god , so be perfect and excellent

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

جملات دلنشین از امام علی (ع)
موضوع: <-PostCategory->


 

هوای نفس را بی اعتنایی به حرام بمیران.

: (Imam Ali (AS
The cold passion to die forbidden
 
 
 
امام علی(ع) :

خشم خود را فرو خور،که من جرعه ای شیرین تر از آن
 
ننوشیدم و پایانی گواراتر از آن ندیده ام.


: (Imam Ali (AS
Fit into your anger, I sip more of a sweet and final
 
Nnvshydm Gvaratr've seen it
 
نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که آدمی
 
پای برشرافت خود گذارد.



: (Imam Ali (AS


Death is not scary enough and not so sweet life of the
 
human foot leaves Brshraft

 
 
نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

بهترین لحظات زندگی از دیدگاه چارلی چاپلین.
موضوع: <-PostCategory->

 

To laugh until it hurts your stomach
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره


To find mails by the thousands when you return from a vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری


To go for a vacation to some pretty place.
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری


To listen to your favorite song in the radio.
به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی


To go to bed and to listen while it rains outside.
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی


To leave the Shower and find that the towel is warm
از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !


To clear your last exam.
آخرین امتحانت رو پاس کنی


To receive a call from someone, you don't see a lot, but you want to.
کسی که معمولا زیاد نمی‌بینیش ولی دلت می‌خواد ببینیش بهت تلفن کنه


To find money in a pant that you haven't used since last year.
توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی‌کردی پول پیدا کنی


To laugh at yourself looking at mirror, making faces.
برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!!


Calls at midnight that last for hours.
تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه


To laugh without a reason.
بدون دلیل بخندی


To accidentally hear somebody say something good about you.
بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می‌کنه


To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours.
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می‌تونی بخوابی !


To hear a song that makes you remember a special person.
آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما می‌یاره


To be part of a team.
عضو یک تیم باشی


To watch the sunset from the hill top.
از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی


To make new friends.
دوستای جدید پیدا کنی


To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person.
وقتی "اونو" میبینی دلت هری بریزه پایین !


To pass time with your best friends.
لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی


To see people that you like, feeling happy
کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی


See an old friend again and to feel that the things have not changed.
یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده


To take an evening walk along the beach.
عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی


To have somebody tell you that he/she loves you.
یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره


remembering stupid things done with stupid friends. To laugh .......laugh. ........and laugh ......
یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و ....... باز هم بخندی


These are the best moments of life....
اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند


Let us learn to cherish them.
قدرشون روبدونیم


"Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد

__________________
نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

دیدار....
موضوع: <-PostCategory->

 

  

A man checked into a hotel. There was a computer in his room* so he decided to send an e-mail to his wife. However* he accidentally typed a wrong e-mail address* and without realizing his error he sent the e-mail.
Meanwhile….Somewhere in Houston * a widow had just returned from her husband’s funeral. The widow decided to check her e-mail* expecting condolence messages from relatives and friends.After reading the first message* she fainted. The widow’s son rushed into the room* found his mother on the floor* and saw the computer screen which read:
To: My Loving Wife
Subject: I’ve Reached
Date: 2 May 2006
I know you’re surprised to hear from me. They have computers here* and we are allowed to send e-mails to loved ones. I’ve just reached and have been checked in. I see that everything has been prepared for your arrival tomorrow. Looking forward to seeing you TOMORROW!
Your loving hubby.
 

مردی اتاق هتلی را تحویل گرفت .در اتاقش کامپیوتری بود،بنابراین تصمیم گرفت ایمیلی به همسرش بفرستد.ولی بطور تصادفی ایمیل را به آدرس اشتباه فرستاد و بدون اینکه متوجه اشتباهش شود،ایمیل را فرستاد.
با این وجود..جایی در هوستون ،بیوه ای از مراسم خاکسپاری شوهرش بازگشته بود.زن بیوه تصمیم گرفت ایمیلش را به این خاطر که پیامهای همدردی اقوام و دوستانش را بخواند،چک کند. پس از خواندن اولین پیام،از هوش رفت.پسرش به اتاق آمد و مادرش را کف اتاق دید و از صفحه کامپیوتر این را خواند:
به: همسر دوست داشتنی ام
موضوع: من رسیدم
تاریخ: دوم می 2006
میدانم از اینکه خبری از من داشته باشی خوشحال می شوی.آنها اینجا کامپیوتر داشتند و ما اجازه داریم به آنهایی که دوستشان داریم ایمیل بدهیم.من تازه رسیدم و اتاق را تحویل گرفته ام.می بینم که همه چیز آماده شده که فردا برسی.به امید دیدنت، فردا....

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

کوتاه اما خواندنی.
موضوع: <-PostCategory->

 

A blonde and a lawyer sit next to each other on a plane

یک خانم بلوند و یک وکیل در هواپیما کنار هم نشسته بودند.

The lawyer asks her to play a game.

وکیل پیشنهاد یک بازی را بهش داد.

If he asked her a question that she didn't know the answer to, she would have to pay him five dollars; And every time the blonde asked the lawyer a question that he didn't know the answer to, the lawyer had to pay the blonde 50 dollars.

چنانچه وکیل از خانم سوالی بپرسد و او جواب را نداند، خانم باید 5 دلار به وکیل بپردازد و هر بار که خانم سوالی کند که وکیل نتواند جواب دهد، وکیل به او 50 دلار بپردازد.

So the lawyer asked the blonde his first question, "What is the distance between the Earth and the nearest star?" Without a word the blonde pays the lawyer five dollars.

سپس وکیل اولین سوال را پرسید:" فاصله ی زمین تا نزدیکترین ستاره چقدر است؟ " خانم بی تامل 5 دلار به وکیل پرداخت.


The blonde then asks him, "What goes up a hill with four legs and down a hill with three?" The lawyer thinks about it, but finally gives up and pays the blonde 50 dollars

سپس خانم از وکیل پرسید" آن چیست که با چهار پا از تپه بالا می رود و با سه پا به پایین باز می گردد؟" وکیل در این باره فکر کرد اما در انتها تسلیم شده و 50 دلار به خانم پرداخت.
سپس از او پرسید که جواب چی بوده و خانم بی معطلی 5 دلار به او پرداخت کرد!!!!
نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

گفتگو با وارنر بافیت " دومین مرد ثروتمند دنیا "!!!!
موضوع: <-PostCategory->

There was a one hour interview on CNBC with Warren Buffet, the second richest man who has donated $31 billion to charity

مصاحبه ای بود در شبكه سی ان بی سی با آقای وارنر بافیت، دومین مرد ثروتمند دنیا كه مبلغ 31 بیلیون دلار به موسسه خیریه بخشیده بود.

Here are some very interesting aspects of his life:


در اینجا برخی از جلوه های جالب زندگی وی بیان شده:

1. He bought his first share of stock at age 11 and he now regrets that he started too late!


1- او اولین سهامش را در 11 سالگی خرید و هم اكنون از اینكه دیر شروع كرده ابراز پشیمانی می نماید!

2- او از درآمد مربوط به شغل توزیع روزنامه ها، یك مزرعه كوچك در سن 14 سالگی خرید.

3. He still lives in the same, small 3-bedroom house in midtown Omaha , that he bought after he got married 50 years ago. He says that he has everything he needs in that house. His house does not have a wall or a fence.

3- او هنوز در همان خانه كوچك 3 اتاق خوابه واقع در مركز شهر اوماها زندگی می كند كه 50 سال قبل پس از ازدواج آنرا خرید. او می گوید هر آنچه كه نیازمند آن می باشد، درآن خانه وجود دارد. خانه اش فاقد هرگونه دیوار یا حصاری می باشد.

4. He drives his own car everywhere and does not have a driver or security people around him.

4- او همواره خودش اتومبیل شخصی خود را می راند و هیچ راننده یا محافظ شخصی ندارد.

5. He never travels by private jet, although he owns the world's largest private jet company.

5- او هرگز بوسیله جت شخصی سفر نمی كند هرچند كه مالك بزرگترین شركت جت شخصی دنیا می باشد.

6. His company, Berkshire Hathaway, owns 63 companies.He writes only one letter each year to the CEOs of these ompanies, giving them goals for the year. He never holds meetings or calls them on a regular basis. He has given his CEO's only two rules.

6- شركت وی به نام بركشایر هات وی، مشتمل بر 63 شركت می باشد. او هرساله تنها یك نامه به مدیران اجرائی این شركتها می نویسد و اهداف آن سال را به ایشان ابلاغ می نماید. او هرگز جلسات یا مكالمات تلفنی را بر مبنای یك شیوه قاعده مند برگزار نمی نماید. او به مدیران اجرائی خود 2 اصل آموخته است:

Rule number 1: Do not lose any of your shareholder's money.

اصل اول: هرگز ذره ای از پول سهامداران خود را هدر ندهید.

Rule number 2: Do not forget rule number 1.

اصل دوم: اصل اول را فراموش نكنید.

7. He does not socialize with the high society crowd. His pastimeafter he gets home is to make himself some popcorn and watch television.

7- او به كارهای اجتماعی شلوغ تمایلی ندارد. سرگرمی او پس از بازگشتن به منزل، درست كردن مقداری ذرت بوداده (پاپكورن) و تماشای تلویزیون می باشد.

8. Bill Gates, the world's richest man, met him for the first time only 5 years ago. Bill Gates did not think he had anything in common with Warren Buffet. So, he had scheduled his meeting only for half hour. But when Gates met him, the meeting lasted for ten hours and Bill Gates became a devotee of Warren Buffet.

8- تنها 5 سال پیش بود كه بیل گیتس، ثروتمندترین مرد دنیا، او را برای اولین بار ملاقات نمود. بیل گیتس فكر نمی كرد وجه مشتركی با وارنر بافیت داشته باشد. به همین دلیل او ملاقاتش را تنها برای نیم ساعت برنامه ریزی نموده بود. اما هنگامی كه بیل گیتس او را ملاقات نمود، ملاقات آنها به مدت 10 ساعت به طول انجامید و بیل گیتس یكی از شیفتگان وارنر بافیت شده بود.

9. Warren Buffet does not carry a cell phone, nor has a omputer on his desk. His advice to young people: 'Stay away from credit cards and invest in yourself and remember:

9- وارنر بافیت نه با خودش تلفن همراه حمل می كند و نه كامپیوتری بر روی میزكارش دارد. توصیه اش به جوانان اینست كه: از كارتهای اعتباری دوری نموده و به خود متكی بوده و بخاطر داشته باشند كه:

A. Money doesn't create man, but it is the man who created money.

الف) پول انسان را نمی سازد، بلكه انسان است كه پول را ساخته.

B. Live your life as simple as you are.

ب) تا حد امكان ساده زندگی كنید.

C. Don't do what others say. Just listen to them, but do what makes you feel good.

ج) آنچه كه دیگران می گویند انجام ندهید. تنها به آنها گوش فرا دهید و فقط آن چیزی را انجام دهید كه احساس خوبی را به شما عرضه می كند.

D. Don't go on brand name. Wear those things in which you feel comfortable.

د) بدنبال ماركهای معروف نباشد. آن چیزهائی را بپوشید كه به شما احساس راحتی دست میدهد.

E. Don't waste your money on unnecessary things. Spend on those who really are in need.

ه) پول خود را بخاطر چیزهای غیر ضروری هدر ندهید. تنها بخاطر چیزهائی خرج كنید كه واقعا به آنها نیاز دارید.

F. After all, it's your life. Why give others the chance to rule your life?'

و) نكته آخر اینكه، این زندگی شماست. چرا به دیگران این فرصت را می دهید كه برای زندگیتان تعیین تكلیف نمایند؟

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

گفتگو با خدا.
موضوع: <-PostCategory->


I dreamed I had an interview with god
 
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم

God asked
خدا گفت

So you would like to interview me
پس می خواهی با من گفتگو کنی؟

I said If you have the time
گفتم اگر وقت داشته باشید

God smiled
خدا لبخند زد!

My time is eternity
وقت من ابدی است


I dreamed I had an interview with god
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم

God asked
خدا گفت

So you would like to interview me
پس می خواهی با من گفتگو کنی؟

I said If you have the time
گفتم اگر وقت داشته باشید

God smiled
خدا لبخند زد!

My time is eternity
وقت من ابدی است

What questions do you have in mind for me
چه سوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی ؟

What surprises you most about human kind
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟

God answered
خدا پاسخ داد :

That they get bored with child hood
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند

They rush to grow up and then
عجله دارند زودتر بزرگ شوند و بعد

long to be children again
حسرت دوران کودکی را می خورند

That they lose their health to make money
اینکه سلامتشان را صرف به دست آوردن پول می کنند

and then
و بعد

lose their money to restore their health
پولشان را خرج حفظ سلامتی می کنند

That by thinking anxiously about the future
اینکه با نگرانی نسبت به آینده

They forget the present
زمان حال را فراموش می کنند

such that they live in nether the present
آنچنان که دیگر نه در حال زندگی می کنند

And not the future
نه در آینده

That they live as if they will never die
این که چنان زندگی می کنند که گویی ، نخواهند مرد

and die as if they had never lived
و آنچنان می میرند که گویی هرگز نبوده اند

God's hand took mine and
خداوند دستهای مرا در دست گرفت

we were silent for a while
و مدتی هر دو ساکت ماندیم

And then I asked
بعد پرسیدم

As the creator of people
به عنوان خالق انسانها

What are some of life lessons you want them to learn
می خواهید آنها چه درسهایی از زندگی را یاد بگیرند ؟

God replied with a smile
خداوند با لبخند پاسخ داد :

To learn they can not make any one love them
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود كرد

but they can do is let themselves be loved
اما می توان محبوب دیگران شد

To learn that it is not good to compare themselves to others
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند

To learn that a rich person is not one who has the most
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد

but is one who needs the least
بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love
یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم

and it takes many years to heal them
ولی سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد

To learn to forgive by practicing for giveness
با بخشیدن بخشش یاد بگیرند

T o learn that there are persons who love them dearly
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند

But simly do not know how to express or show their feelings
اما بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند یا نشان دهند

To learn that two people can look at the same thing
یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند

and see it differently
اما آن را متفاوت ببینند

To learn that it is not always enough that they be forgiven by others
یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند

The must forgive themselves
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند

And to learn that I am here
و یاد بگیرند که من اینجا هستم

ALWAYS
همیشه
__________________
نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

پیدایش شلوار لی.
موضوع: <-PostCategory->

 

The year is 1853, and the palace is California. People are

coming to California from many countries. They are looking for

 gold. They think that they are going to get

rich. Levi Strauss is one of these people .He’s twenty-four years

 old, and he too want to get rich .He is from Germany. He has

cloth from Germany to make tents for the gold miners

A man asks him: What are you going to do with that cloth

Strauss answers: I’m going to make tents

The man says: I don’t need a tent, but I want a strong pair of

pants. Look at my pants they’re full of holes

Levi makes a pair of pants from the strong cloth. The man is

 happy with the pants. They’re a big success. Soon everyone

wants a pair of pants just like the man’s pair. Levi makes one

more, ten more hundreds more thousands more. That’s the

history of your jeans

 
 
سال ۱۸۵۳ مردم از برخی کشورها به کالیفرنیا می آمدند.آنها به دنبال
 
طلا میگشتند.آنها به پولدار شدن فکر میکردند.لیوای استروس یکی از
 
آنها بود.او ۲۴ سال داشت و آلمانی تبار بود و نیز مانند بقیه به دنبال
 
پولدار شدن و کشف طلا…

او پارچه ای از کشور آلمان برای ساخت چادر (خیمه گاه) در معدن طلا

با خود آورده بود.

مردی از او پرسید: میخواهی با این پارچه چه کار کنی؟

او گفت: میخواهم چادر (خیمه گاه) بسازم.

مرد گفت: من به چادر نیاز ندارم اما من یک شلوار خیلی مقاوم لازم

دارم!

شلوار من رو نگاه کن.پر از سوراخ است!

لیوای استروس شلواری از آن پارچه ی مقاوم ساخت.آن مرد بابت

 

شلوار خوشحال شد. آنها به یک موفقیت بزرگ دست پیدا کردند.به

زودی تک تک مردم خواستار شلواری فقط با جنس آن پارچه ی آلمانی

شدند! لیوای از آن شلوار ده ها ، صد ها و هزار ها ساخت. و این بود

داستان ساخت و پیدایش شلوار جین شما!

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

پسر بازیگوش
موضوع: <-PostCategory->

Peter was eight and a half years old, and he went to a school near his house. He always went there and came home on foot, and he usually got back on time, but last Friday he came home from school late. His mother was in the kitchen, and she saw him and said to him, “Why are you late today, Peter

“My teacher was angry and sent me to the headmaster after our lessons,” Peter answered

?”"To the headmaster?” his mother said. “Why did she send you to him

“Because she asked a question in the class; Peter said, “and none of the children gave her the answer except me.”

His mother was angry. “But why did the teacher send you to the headmaster then? Why didn”t she send all the other stupid children?” she asked Peter

پیتر هشت سال و نیمش بود و به یک مدرسه در نزدیکی خونشون می‌رفت. او همیشه پیاده به آن جا می‌رفت و بر می‌گشت، و همیشه به موقع برمی‌گشت، اما جمعه‌ی قبل از مدرسه دیر به خانه آمد. مادرش در آشپزخانه بود،‌ و وقتی او (پیتر) را دید ازش پرسید «پیتر، چرا امروز دیر آمدی»؟

پیتر گفت: معلم عصبانی بود و بعد از درس مرا به پیش مدیر فرستاد.

مادرش گفت: پیش مدیر؟ چرا تو را پیش او فرستاد؟

پیتر گفت: برای اینکه او در کلاس یک سوال پرسید و هیچکس به غیر از من به سوال او جواب نداد.

مادرش عصبانی بود و از پیتر پرسید: در آن صورت چرا تو را پیش مدیر فرستاد؟ چرا بقیه‌ی بچه‌های احمق رو نفرستاد؟

پیتر گفت: برای اینکه سوالش این بود «چه کسی روی صندلی من چسب گذاشته؟»

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

مراقب آنچه می گویی باش.
موضوع: <-PostCategory->

A group of frogs were traveling through the woods, and two of them fell into a deep pit

When the other frogs saw how deep the pit was, they told the two frogs that they were as good as dead

The two frogs ignored the comments and tried to jump up out of the pit with all their migh

The other frogs kept telling them to stop, that they were as good as dead

Finally, one of the frogs took heed to what the other frogs were saying and gave up. He fell down and died
The other frog continued to jump as hard as he could. Once again, the crowd of frogs yelled at him to stop the pain and just die
He jumped even harder and finally made it out

When he got out, the other frogs said, “Did you not hear us?” The frog explained to them that he was deaf. He thought they were encouraging him the entire time
This story teaches two lessons

There is power of life and death in the tongue

An encouraging word to someone who is down can lift them up and help them make it through the day

A destructive word to someone who is down can be what it takes to kill them

So, be careful of what you say

 

گروهی از قورباغه ها از بیشه ای عبور می کردند . دو قورباغه از بین آنها درون گودال عمیقی افتادند.

وقتی دیگر قورباغه ها دیدند که گودال چقدر عمیق است ،به دو قورباغه گفتند آنها دیگر می میرند.

دو قورباغه نصایح آنها را نادیده گرفتند و سعی کردند با تمام توانشان از گودال بیرون بپرند.

سرانجام یکی از آنها به آنچه دیگر قورباغه ها می گفتند، اعتنا کرد و دست از تلاش برداشت. به زمین افتاد و مرد.

قورباغه دیگر به تلاش ادامه داد تا جایی که توان داشت. بار دیگر قورباغه ها سرش فریاد کشیدند که دست از رنج کشیدن بردارد و بمیرد.

او سخت تر شروع به پریدن کرد و سرانجام بیرون آمد. وقتی او از آنجا خارج شد. قورباغه های دیگر به او گفتند :آیا صدای ما را نشنیدی؟

قورباغه به آنها توضیح داد که او ناشنوا است.او فکر کرد که قورباغه ها، تمام مدت او را تشویق می کردند.
این داستان دو درس به ما می آموزد:
۱- قدرت زندگی و مرگ در زبان است. یک واژه دلگرم کننده به کسی که غمگین است می تواند باعث پیشرفت او شود و کمک کند در طول روز سرزنده باشند.

۲- یک واژه مخرب به کسی که غمگین است می تواند موجب مرگ او شود.

 "پس مراقب آنجه می گویی باش"

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|

سرنوشت
موضوع: <-PostCategory->

Destiny

During a momentous battle, a Japanese general decided to attack even though his army was greatly outnumbered. He was confident they would win, but his men were filled with doubt.

On the way to the battle, they stopped at a religious shrine. After praying with the men, the general took out a coin and said, “I shall now toss this coin. If it is heads, we shall win. If it is tails we shall lose.”

“Destiny will now reveal itself.”

He threw the coin into the air and all watched intently as it landed. It was heads. The soldiers were so overjoyed and filled with confidence that they vigorously attacked the enemy and were victorious.

After the battle. a lieutenant remarked to the general, “No one can change destiny.”

“Quite right,” the general replied as he showed the lieutenant the coin, which had heads on both sides.

سرنوشت

در طول نبردی مهم و سرنوشت ساز ژنرالی ژاپنی تصمیم گرفت با وجود سربازان بسیار زیادش حمله کند. مطمئن بود که پیروز می شوند اما سربازانش تردید داشتندو دودل بودند.

در مسیر میدان نبرد در معبدی مقدس توقف کردند. بعد از فریضه دعا که همراه سربازانش انجام شد ژنرال سکه ای در آورد و گفت:” سکه را به هوا پرتاب خواهم کرد اگر رو آمد، می بریم اما اگر شیر بیاید شکست خواهیم خورد”.

“سرنوشت خود مشخص خواهد کرد”.

سکه را به هوا پرتاب کرد و همگی مشتاقانه تماشا کردند تا وقتی که بر روی زمین افتاد. رو بود. سربازان از فرط شادی از خود بی خود شدند و کاملا اطمینان پیدا کردند و با قدرت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند.

بعد از جنگ ستوانی به ژنرال گفت: “سرنوشت را نتوان تغییر داد(انتخاب کرد با یک سکه)”

ژنرال در حالی که سکه ای که دو طرف آن رو بود را به ستوان نشان می داد جواب داد:” کاملا حق با شماست”.

نوشته شده توسط :Mina & Faeze | لينک ثابت |برچسب:,|



موضوعات

لینک دوستان

من و ما
عشق من
ilove you
ASHEGHANEH
ASHEGHANEH
خلوت من و دلم.فائزه
المیرا
نیما
تولذت مبارک
آرمان
باران عشق
باران عشق
رد پای عشق
عشق
اموزش عاشق شدن.
hosain tak
علی
love forever
زبان آموز
شعر های زیبا
مجنون تنها
رویای خیس
دانشمند کوچک
مجید 29
پسر عاشق
نوشین
روژان
سکوت تنهایی
سلامت نامه
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان kind friends و آدرس isotonic.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو دفتر

هفته چهارم بهمن 1390
هفته دوم بهمن 1390
هفته اول بهمن 1390
هفته چهارم دی 1390
هفته سوم دی 1390
هفته چهارم بهمن 1390
هفته سوم بهمن 1390
هفته دوم بهمن 1390
هفته اول بهمن 1390
هفته چهارم دی 1390
هفته سوم دی 1390
هفته دوم دی 1390


نویسنده وبلاگ :

Mina & Faeze

آمار سایت
كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

کد های جاوا


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 113
بازدید کل : 46558
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 21
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



Copyright by © www.LoxBlog.Com & Sharghi.net & NazTarin.Com